مدتی است در فضای مجازی تحقیقی با عنوان “حجاب شرعی در عصر پیامبر” منتشر شده است که نویسنده آن تلاش فراوانی انجام داده است تا اثبات نماید حدود حجاب مورد نظر شرع مقدس اسلام چیست و در این راستا منابع بسیاری را مورد مطالعه و بهرهبرداری قرار داده است که از زوایای مختلف قابلیت بررسی دارد. برهمین اساس برخی از اشکالات تحقیق “حجاب شرعی در عصر پیامبر” را از زاویه روششناسی، فقهی، تفسیری و تاریخی مطالعه خواهیم کرد. اینکه گفتم برخی از اشکالات به این سبب است که اشکالاتی نظیر آن در سرتاسر تحقیق فراوان به چشم میخورد و بیان تمامی آنها فرصت بیشتری میطلبد و خواننده اگاه و نکتهسنج نیز پس از مطالعه این نقد، با مطالعه متن تحقیق میتواند به بسیاری از آنها دست یابد.
نخست: روششناسی
برای قضاوت منصفانه در مورد هر پژوهشی ابتدا باید شاخصههای آن را بشناسیم و شاخصههای مهم هر تحقیق عبارتند از:
الف- عنوان تحقیق:
نخستین شاخصه عنوان تحقیق میباشد که پایه و اساس تحقیق شمرده میشود. اینکه عنوان تحقیق «حجاب شرعی در عصر پیامبر» یا «حجاب در عصر پیامبر» باشد بسیار تفاوت دارد و در روند علمی بحث تأثیرگذار است. نویسنده محترم در عنوان تحقیق و گاه لابلای تحقیق (صفحه ۳۳) تعبیر «حجاب شرعی در عصر پیامبر» را بکار میبرد و گاه از تعبیر «حجاب در عصر پیامبر» (صفحه ۱۲) استفاده میکند که یک بحث صرف تاریخی است.
ب- اهداف دور و نزدیک:
این اهداف میتواند در انتخاب روشی که محقق بایستی در پیش بگیرد اثرگذار باشد و از این رو اهداف باید دقیقا مشخص شود. به عنوان مثال، نویسنده بیان داشته است که هدف، کشف واقعیت می باشد. بله این یک هدف است. اما پس از کشف واقعیت هدف بعدی چیست و از این کشف چه بهرههایی میخواهیم ببریم؟ اهداف دیگر به طور ناخواسته میتواند در روند بحث اثر بگذارد. اگر هدف ما علمی محض بوده و هدف دیگری نداشته باشیم با وصول به این هدف، پرونده تحقیق بسته میشود. اما ظاهراً در این تحقیق هدف اصلی، مستلزمات کشف واقعیت و مسائلی که بر آن بار میشود و استخراج حکم فقهی از آن میباشد. نویسنده رأی فقها درباره حکم شرعی حجاب را استصحاب کرده و می گوید فقها گمان دارند که در عصر پیامبر، حجاب بدین گونه بوده است و لذا قصد نقد آن را دارد. این مسئله در ارزیابی ما به لحاظ اهداف اثر میگذارد. بحث اهداف واقعا تعیین کننده است. گاهی محقق در تحقیقات خود به جز بحث علمی یک نگاه اقناعی و ایجاد باور در افراد و به عبارت دیگر هدف تربیتی هم دارد و چینش فصول تحقیق را به گونهای سامان میدهد که خروجی کار، این هدف باشد. ابداع احتمالات، حتی اگر در کنارش احتمال ضد هم وجود داشته باشد، گاهی در ایجاد قناعت و باور بسیار اثرگذار است. البته این هم یک روش علمی برای بارور کردن بعد اقناعی انسان است. یعنی میتوان از تأکید، تکرار، تلقین، حتی تکرار دروغ برای اقناع استفاده کرد و این یک روش علمی اقناعی است نه روش علمی محض. یک روش هم ممکن است علمی محض باشد که از نظر محقق لازم نیست مخاطب قانع شود. بلکه ادله را همراه نقد آن و دلایل مخالفین و موافقین ارائه میکند و به مخاطب امکان قضاوت میدهد. یعنی بدون پیش داوری ادله را هدایت میکند و تلاش دارد وجدان و عقل مخاطب را آزاد بگذارد تا او انتخاب کند. روش دوم روشی است که استفاده از آن در پژوهشهای علمی انتظار میرود.
ج- روش بحث:
اگر بحث تاریخی باشد و بخواهیم کشف تاریخی داشته باشیم مولفه هایی چون منابع تاریخی، ابزار، نوع ادله به کار رفته و ارزشیابی آن ادله مطرح میشود و اگر بحث فقهی باشد، روش و منابع آن متفاوت خواهد بود و اعلب گزارههای تاریخی به لحاظ نداشتن اسناد متقن، قابل استناد در آموزههای فقهی نخواهد بود (و این یکی از بارزترین اشتباهات صورت گرفته در این تحقیق است) و همینطور مطالعات تفسیر. یعنی از ابتدا باید تحقیق را بر منطقی درست پایهگذاری کنیم تا دچار پراکندهگویی و آمیختن مباحث تاریخی، فقهی، تفسیری و اخلاقی با هم نشویم. لذا اگر روش ما علمی و منطقی باشد، در مسائل ماهوی نوسان نخواهیم داشت.
اما نویسنده در تحقیق خود به طور فنی و دقیق روششان را برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده در یک بخش معین تعریف و تنقیح نکردهاند و به همین خاطر مرتب دچار تأویل میشود و خواننده نیز در فهم متن دچار تأویل و تفسیرهای گوناگون میشود.
۱٫ عدم توجه به لزوم«احراز تقریر» و کافی نبودن صرف« احتمال تقریر»
در این تحقیق ابتدا سعی شده است پوشش و رفتار مردم در عصر خاصی کشف شود و سپس این نوع پوشش به عنوان پوشش شرعی آنان قلمداد شود. اشکال بحث این است که به فرض صحت چنین کشفی(که البته این کشف صحیح نمیباشد و در اشکالات تاریخی گفته خواهد شد) امکان دارد که حجاب حداقلی در عصر پیامبر(ص) با حجاب شرعی کامل متفاوت باشد. برای تقریب به ذهن، در حال حاضر در ایران چند نوع حجاب وجود دارد و این یک واقعیت موجود است. اما چند درصد آن شرعی است؟ به دیگر سخن، بین آنچه «میباشد» تا آنچه که «باید باشد» فاصله وجود دارد. بنابراین محقق برای اثبات شرعیت آن پوشش حداقلی، بعد از کشف مقدار و نوع حجاب آن زمان باید به دنبال تقریر پیامبر(ص) از حجاب در آن عصر و وضعیت باشد. یعنی آنچه اهمیت دارد «احراز تقریر» است نه «احتمال تقریر»!. آنچه از این تحقیق بدست میآید اثبات احتمال تقریر پیامبر(ص) می باشد و نویسنده احراز و امضا تقریر پیامبر(ص)را بررسی نکرده است.
۲-توجه نداشتن به شرایط اضطرار جامعه
همچنین بر فرض که احراز کردیم پیامبر(ص) این مقدار کم پوشش را امضاء کردهاند اما با علم به اینکه در اسلام مفاهیمی چون احکام اولیه و ثانویه، شرایط عادی و غیرعادی، اهم و مهم، افسد و فاسد و شرایط اضطرار داریم، پس نمیتوان هر تقریری را کاشف از حکم واقعی و حکم اولی شرعی دانست. بنا به اظهار نویسنده در زمان پیامبر(ص) آنقدر شرایط سخت و ناگوار بود که اگر فردی میخواست حجاب شرعی را بیش از آنچه جریان داشت، رعایت کند، اصلاً مقدورش نبود و طبیعتاً پیامبر(ص) هم این نیمه حجاب را اجازه میدادند و در مقابل آن سکوت اختیار کرده بودند. پس باید در مرحله بعد از تقریر (به فرض ثبوت)، به نوع تقریر پیامبر و جهت صدور این تقریر هم توجه میشد و تبیین میگردید که البته در این تحقیق مورد توجه قرار نگرفته است. حداقل اگر بخواهیم نتیجه گیری کنیم باید بگوییم سکوت پیامبر(ص) کاشف از چیست؟ یعنی دلالت این دلیل برای رسیدن به مدلول چقدر میباشد؟ به دیگر بیان، با این شرایط مخصوص، این دلیل، چقدر دلالت و توانایی اثبات شرعیت حجاب موجود را دارد؟
گفتنی است؛ تقریر پیامبر(ص) یا امام معصوم وقتی قابل اعتنا است که قدرت دگرگونی برای مقرّر وجود داشته باشد. وقتی قدرت ایجاد تحول وجود ندارد و پیامبر یا امام مجبور به سکوت میباشد و نمیتواند ایده خود را مطرح کند، آیا سکوت او دال بر مطلوبیت میباشد؟ و آیا این تقریر، حجیت و قابلیت استناد دارد؟ مانند اینکه بگوییم در حضور امام صادق(ع) کاری انجام شد و امام با سکوت خود آن را تقریرکردند. تقریر ایشان در صورتی پذیرفته است که امام بیدار باشند و اگر خواب باشند این امر تقریر محسوب نمیشود. همچنین، در صورت بیداری، باید هوشیار باشند و مانعی از گفتن واقعیت توسط امام وجود نداشته باشد.
همینطور، لازمه تغییر در زمینه حجاب نیز قدرت مسلط و بستر مناسب است. باید فقر و نداری، گرما و فرهنگ جامعه عرب جاهلی را هم در نظر گرفت. تحقیق به اضطرار اشاره کرده است(صفحات۲۰ تا۲۱ذیل بحث حجاب پیش از اسلام) وقتی از اضطرار سخن به میان میآیید، چگونه میتوان ادعای جامعه مطلوب کرد. حتی اگر پیامبر فرصت بیان این مسائل را داشته باشد جامعه کشش پذیرش آن را ندارد. پس آن جامعه با جامعه مطلوب اسلامی فاصله بسیار دارد و وجود پیامبر در آن جامعه دلیل بر اسلامی شدن آن نیست. مانند اینکه دست و پا و دهان فردی بسته و در جلوی او کاری را انجام دهیم و بعد بگوییم فلان کار را انجام دادیم و فلانی هم بود اما هیچ اعتراضی نکرد. پیامبر نیز قدرت اصلاح جامعه را بیش از این نداشتند. بر این اساس است که میگوییم نوع و مقدار تقریر پیامبر باید به دقت بررسی شود.
۳- توجه نداشتن به ابلاغ تدریجی احکام
از مسلمات تاریخ اسلام ابلاغ تدریجی احکام اسلام است. نویسنده نیز خیلی خوب به این مسئله اشاره کرده است. ابلاغ احکام حجاب در مدینه می باشد لذا اگر نصوصی دال بر وضع حجاب در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه یا قبل از آن ارائه کنیم، در اثبات یا رد حجاب شرعی مورد قبول نخواهد بود. چون تا آن زمان اساساً حجاب تشریع نشده بود و بنابراین سکوت پیامبر دلیل بر چیزی نمی تواند باشد. از طرفی نیز حجاب مردم مدینه مشمول تدریجی بودن احکام می باشد و لذا باید تاریخ ابلاغ احکام حجاب را در کنار مقدورات مردم مورد توجه قرار داد. به دیگر سخن، توجه به نزول تدریجی احکام به علاوه توجه به مقدورات مردم ما را در بهره برداری از هر سندی محدود می کند و آن سند نمیتواند برای ما کاشفیت از حکم واقعی داشته باشد و حجاب شرعی واقعی را برساند.به تعبیر دیگر هنوز حجاب ایده آل شکل نگرفته است.
۴- تحلیل نادرست دلایل با توجه به واقعیت خارج
نکته بعدی این است که آیا یک واقعیت خارجی فی نفسه و به تنهایی میتواند کم و کیف دلایل را کشف کند. مثلا دلیلی داریم که اکل (خوردن) میته (مردار) حرام است. خود این دلیل اطلاق یا عمومیت دارد. حال آیا می توان از واقعیت خارجی برای تعیین دلالت این دلیل و این روایت استفاده کنیم؟ و به وسیله واقعیتهای موجود آن دلیل را مقیدکنیم یا تخصیص بزنیم؟ دقت گردد که می خواهیم با توجه به واقعیت موجود حد و اندازه دلیل و روایت را مشخص کنیم نه اینکه از دلیل برای اظهار نظر در واقعیت خارجی استفاده کنیم!! و به عبارت دیگر، به جای تنقیح و باز کردن و فهم موضوع دلیل، موضوع خارجی را تنقیح کنیم و ملاک اظهار نظر و اطلاق و تقید دلیل قرار دهیم.
که البته باید گفت این جابه جایی مشکل آفرین خواهد شد و خطر«تفسیر به رأی» در کمین خواهد بود!. مگر اینکه خود دلیل شرعی ما را به واقعیت خارجی ارجاع داده باشد. مثلا بگوید مقدورات خارجی یا عرف یا عقل، موضوع را تعیین کنند. مثلا وقتی میگوییم غنا حرام است، کدام غنا حرام است؟ غنای زمان صدور این دلیل یا هر گونه غنا در هر عرصه و زمان و هر چیزی که غنا بر آن صدق کند؟ اگر این مقدمات را کنار هم بچینیم و از این خاکریزها و عقبه ها عبور کنیم آن وقت می توانیم از این مجموعه نتیجه بگیریم و از یک واقعیت خارجی به حکم شرعی نقب بزنیم. وگرنه هرچند میتوان واقعیتهای خارجی را کشف کرد اما نمیتوان بر اساس این واقعیتها، حکم فقهی و شرعی را نادرست بپنداریم یا رأی به طرف خاصی بدهیم. به عبارت دیگر، ملاک درستی و صحت فقهی و دلایل شرعی نمی تواند واقعیت موجود باشد چراکه در بسیاری از جاها واقعیت با شرع فاصله دارد.
اما متاسفانه این تحقیق در بسیاری از موارد، احتمالی خاص را مطرح میکند و روی آن مانور میدهد و گویا بنا دارد واقعیت خارجی را بر روایت یا آیه قرآن منطبق کند در حالیکه به احتمال ضدش توجهی ندارد و با اینکه خود نویسنده به احتمالی بودن آن اعتراف دارد اما اینقدر روی این احتمال مانور میدهد که مخاطب آن را به عنوان تنها احتمال و بلکه بالاتر، به عنوان تنها احتمال درست و صحیح باور میکند و جالب اینکه خود کتاب نیز همین احتمال را، تنها احتمال صحیح می پندارد.
نیز موارد متعددی در بخش سوم دیده میشود که با توجه به استنادات تاریخی به نادرستی برداشتی از روایت اشاره شده است، در حالی که همگان میدانند تاریخ مرسل است بدین معنا که صحت و درستی مطالب تاریخی مورد خدشه است و تاریخ مستند خیلی کم داریم. به دیگر بیان، تاریخ مثل فقه حجت نیست. پس اینکه بگوییم چون فلان قضیه تاریخی است پس حکمش این است، راه درستی نمی باشد.
نکته دیگری که وجود دارد اینکه نویسنده در صفحه۶۴۳ میگوید: «در بخش اول حجاب پیش از اسلام را ترسیم کردم و به دنبال آن واکنش جامعه اسلامی را شرح دادم هرچند اطمینان ندارم این واکنش را درست به دست آورده باشم چرا که آن را از دل متون تاریخی و نیز از روایاتی استخراج کردم که اطمینانی به درستی و صحت صدور آن ندارم»، خوب! اگر در مورد گزارههای تاریخی و متون روایی، اطمینان به درستی آنها ندارید، چطور میخواهید آیات و برخی روایات را بر همین اساس تفسیر و توضیح دهید؟
حاصل کلام اینکه در بحث تاریخ دو مشکل اساسی وجود دارد: الف) مشکل مرسل بودن تاریخ. ب) عدم دلالت واقعیت تاریخی بر حکم الهی.
۵- حکم کلی دادن بدون توجه به مقتضیات خاص
در این تحقیق از گزارههای اکتشافی تاریخی استفاده شده است. به عنوان مثال بحث شد که وضعیت خانهها چگونه بوده است(ذیل بحث ویژگی خانه های مکه و فقدان دربِ محافظ – صفحه۱۷۳) و امکان داشته که افراد در خانهها سرک بکشند و پیامبر هم در این باره چیزی نفرمودهاند. یا اینکه خانههای مکه درب نداشته است و… در انتها نیز این موارد مقدمهای برای یک نتیجهگیری کلی قرار داده میشوند. آیا ما میتوانیم از این گزاره تاریخی و بر فرض حکم شرعی، حکم شرعی تمام زمانها و در غیر این شرایط را استخراج کنیم و تسری دهیم؟ با چه میزان و ترازویی حکم شرعی خاصی را به زمان بعد توسعه داده شده است؟
دقت گردد که صرف نظر از اشکالات قبلی، مستندات تحقیق – به فرض درستی – حداکثر حکم شرعی آن زمان خاص را میرسانند اما هیچ وجهی برای کشاندن آن احکام به زمان حال وجود ندارد؟! حتی نویسنده بدون توجه به این مطلب به داوری درباره فتاوای فقها و میزان صحت آنها پرداخته است!! (در نتیجه پایانی بخش سوم، از بیان نویسنده بدست میآید که نظر فقهی(درست)،همان نظری است که موافق حجاب(حداقلی) زمان پیامبر(ص) می باشد(ص۷۷۸)). در حالی که هیچ ملاکی برای توسعه حکم شرعی فرضی آن جامعه خاص که دارای مقتضیات مخصوصی می باشد، به دیگر زمانها وجود ندارد!
۶- فهم نادرست از فلسفه اوامر و نواهی و تسری حکم اقلیت به اکثریت
اکثر مواردی که برای اثبات تفاوت حجاب در عصر پیامبر با حجاب امروزی به کار رفت از حداقلیهای دلایل شرعی استفاده گردید. مثلا در روایت امر شده که فرج خود را بپوشانید، از این استفاده شد که آن زمان مردم فرج خود را بیرون میگذاشتهاند. مثل این است که بگوییم طبق قانون انتشار فیلمهای حریم خصوصی مردم جرم و دارای مجازات است. یکصد سال دیگر کسی بگوید عجب در جمهوری اسلامی همه مردم از حریم خصوصی یکدیگر فیلمبرداری میکردهاند. در حالیکه در آن زمان یک معضلی در این رابطه بوده که عمومیت نداشت و پیامبر به عنوان سرپرست جامعه آن را با قانونگذاری رفع کرده است. علاوه بر اینکه جامعه جاهلی آن عصر که برای ما الگو نیست. پیامبر مردم را آماده و برای با حجاب شدن تربیت میکند. یا به عنوان مثال یکی از منابع استدلالی، نواهی و اوامر قرآن است. قرآن میفرماید دختران خود را زنده به گور نکنید؛ آیا این به معنی فراگیر بودن زنده به گور کردن در آن عصر بوده است؟
گاهی این نواهی به خاطر اهمیت موضوع است و نه کثرت موارد! به عنوان مثال آیا میتوانیم بگوییم چون از واژهای کمتر استفاده میشد پس این مفهوم رایج و عرف نبوده است؟ و در ادامه نتیجه گرفته شود شرعی هم نبوده است؟ مطمئناً این روش از بحث دچار چالش و اشتباه واضح میباشد. لذا نه استفاده زیاد از یک واژه و نه استفاده کم از آن دلیل بر عرف نبودن و یا شرعی نبودن آن نمی باشد.
۷-مناسب نبودن عنوان تحقیق
وقتی عنوان تحقیق حجاب شرعی در عصر پیامبر گذاشته می¬شود چنین برداشت می شود که از همه استدلالها برای اثبات چگونگی و چیستی حجاب در عصر پیامبر بهره گرفته شده است. ولی قضیه برعکس است. اصلا تحقیق درصدد این نیست که حجاب شرعی در عصر پیامبر را اثبات کند. بلکه میخواهد از آن حجاب استفاده کند و جلو بیاید و نهایتا بگوید حجاب اسلامی این است. بنابر این اگر مراد نویسنده از این تحقیق بیان حکم شرعی حجاب در زمان حال میباشد، قید «در عصر پیامبر» اضافی میباشد و اگر مراد نویسنده صرفا بیان و توصیفی از حجاب جامعه نبوی و عکس العمل پیامبر میباشد، بحث فقهی در این تحقیق معنا ندارد. با توجه به مقدمه نویسنده محترم بهتر بود عنوان «حجاب جامعه در حال گذر از جاهلیت به الگوی اسلامی» برای تحقیق انتخاب میشد.
۸-عدم تفکیک بحث تاریخی از فقهی
بنابر کلام محقق محترم در پیشگفتار کتاب هدف از تحقیق استخراج میزان حجاب شرعی در عصر پیامبر است یعنی باید مشخّص شود که مردم مؤمن آن عصر، پس از اینکه اسلام ظهور کرد و آیات حجاب نازل شد و رهنمودهایی از جانب رسول خد(ص) صادر گردید، چه بخشهایی از اندام شان را باید می پوشانیدند(ص۶) اما در این میان مؤلف از بحثهای فقهی و فتاوای فقها نیز استفاده کردهاند. البته خود ایشان ادعا دارند که به دنبال همان هدف گفته شده از لابلای متون و فتاوای فقها میباشند. اما آنچه حائز اهمیت است خلط شدن مباحث در حوزه روش بحث میباشد. لذا باید بحث فقهی از بحث تاریخی تفکیک شود. بنابر بیان مؤلف، این تحقیق یک بحث تاریخی است پس نباید در آن فتوا داد و یا در صدد اصلاح فتوا برآمد و فقط باید از این قضیه و فتاوا گزارشی تاریخی ارائه شود که در بخش سوم به این مهم توجه نشده است و بحث منجر به ارائه یک رأی فقهی شده است که این روش صحیح نبوده و نیز خارج از بحث مد نظر کتاب میباشد. به بیان دیگر، مقتضای بحث رجوع به مستندات تاریخی میباشد و جدا نشدن مباحث فقهی از مباحث تاریخی آن را غیرروشمند کرده است؛ به عنوان مثال از واجب بودن ستر عورت در نماز نتیجه گرفته شده که حداقل حجاب واجب در غیر نماز نیز همین است و بعد از آن گفته شده که این مطلب نشان می دهد که ستر عورت در جامعه نبوده است! لذا خداوند در نماز این حداقل را خواسته است که سخن به غایت سست است. زیرا صرف درخواست ستر عورت در نماز، دلیل بر عدم یا وجود ستر عورت در اجتماع نمیتواند باشد!!
لذا اگر قرار است روش بحث تاریخی و شناخت تاریخ مورد نظر باشد، بررسی میزان صحت و درستی فتاوا و روایات مستند فتاوا چه کمکی به بحث میکند؟ آیا بحث از صحت و سقم سند روایات و یا بحث از دلالت روایات و فتاوا ما را به حقیقت عینی خارجی میرساند؟ چه بسا واقعیت خارجی چیزی غیر از اسلام کامل و تمام باشد و شرایط اضطرار بر جامعه حاکم باشد. چگونه میتوان از این فتاوا و روایات به عینیت خارجی رسید؟ به دیگر سخن، بحث روشمند نیست.
ریشه این مطلب نیز در ابهام و سردرگمی نویسنده در هدف معرفتی تحقیق میباشد. توضیح بیشتر اینکه، اولین گام مهم در هر پژوهش که موفقیت علمی تحقیق متوقف بر آن است، تعیین هدف میباشد، زیرا در پی آن، روش پژوهش که به منزله چارچوب علمی کار میباشد، معین میگردد و سپس محتوا در طی مراحلی شکل میگیرد که البته این هدف در پژوهش در دو ساحت معرفتی(علمی) و رفتاری نمود دارد. از معین بودن هدف علمی پژوهش میتوان اینگونه تعبیر نمود که بر پژوهشگر لازم است پرسش معرفتی واضح و شفافی داشته باشد.
۹-عدم توجه به میزان کاربرد شان نزول
نویسنده محترم در صفحه۴۹۰ ابتدا از تاثیر نداشتن شأن نزول بر عام بودن حکم آیه (احزاب/۵۹) میگوید، اما در انتها از شأن نزول برای اختصاص آیه به مورد خاص استفاده میکند: «در اینجا تأکید یا تأییدی بر صحت شأن نزول سورآبادی و سایر شأن نزولهای پیشگفته ندارم ولی آن چه مهم است این که علاوه بر متن صریح قرآن، همچنین روایات و مفسرانِ روایی نیز “پدیده ایذاء” را موجب نزول آیه دانسته اند و حتّی شمول حکم آیه بر طبق روایات، مقیدتر و تنگتر از شمول آن بر طبق نص قرآن است زیرا در روایات علاوه بر آنکه حکم آیه مقید و معلّق به “ایذاء و آزار جنسی” دانسته شده، همچنین در کثیری از آن ها ظرف زمانی اش محدود به “شبها” و ظرف مکانی اش محدود به مسیر و محوطه “خرابه ها، گودالها و نخلستان ها” که در آن جا به قضای حاجت می پرداختند شده است در حالی که در متن قرآن از این دو ظرف حرفی به میان نیامده است هرچند شاید با استفاده از دلالات و قرائن ظریف بتوان ظرف زمانی و مکانی مصرّح در روایات را در دلِ آیه نیز سراغ گرفت زیرا ایذاء جنسی در آن جامعه کوچک در هنگام روز و در محدوده مسکونیِ شهر صورت نمی گرفت. بنابراین مطابق شأن نزولهای متعدد می توان حکم آیه (یعنی پوشش) را مقید و وابسته به: “وجود ایذاء جنسی” دانست که در “هنگام شب” و در “مکان های خالیِ دور از محلّه” روی می داد و ناشی از “یکسان بودن پوشش زنانِ آزاردیده با کنیزان و غیر عفیفان” بود؛ و نه مطلق و نافذ در: “شرایط عادی عاری از مزاحمت” که در “هنگام روز” و در داخل “محلّه” وجود داشت!!»
نیز در ص۵۱۲ همین خطا تکرار می شود و در بخش آخر کتاب یکی از عوامل تشدید و تغلیظ حجاب در عصر کنونی را عدم توجه درست به شأن نزول آیات می داند.(ص۸۵۶)
نکته اساسیای که در این عبارت ها مورد غفلت واقع شده عدم توجه به جایگاه شأن نزول می باشد؛ سؤال مهم این است که چقدر می توان از شأن نزول آیات استفاده کرد؟ آیا میتوانیم شأن نزول آیات را مخصص حکم کلی آیه قرار داد؟ اگر آیات ظهوری دارند آیا می توان آن را از ظهورش برگرداند؟ به عنوان مثال اگر بگوییم که زخم زبان یهودیان سبب تغییر قبله شد. آیا امروز که زخم زبان یهودیان وجود ندارد، می توانیم به سمت بیت المقدس برگردیم؟
حقیقت امر این است که مفسرین و فقها شأن نزول را مخصص آیات نمیدانند. توضیح مطلب اینکه، هر آیه به مناسبت خاصی و در ظرف زمانی خاصی نازل شده است اما این بدین معنا نیست که حکم و دستور آیه فقط با وجود آن شرایط خاص لازم باشد؛ بلکه همیشه حکم آن کلی می باشد. نویسنده بدون توجه به این مبنای علمی ظرف اجرا و تحقق حکم آیات را با توجه به شأن نزول آیه، محدود میکند. لذا به استفاده علما از مفاد آیات اشکال میکند.
۱۰- عدم توجه به سنت مفسر
یکی از مباحث مبنایی که باید به آن توجه داشت، این است که اگر فرضا در زمان پیامبر بحث حجاب شرعی به دلیل فراهم نبودن زمینهها به طور کامل اجرا نشده باشد آیا بعد از زمان پیامبر (ص)، ائمه(ع) می توانند آن را بیان کنند؟ چنانکه ما در بحث خمس این را داریم و ائمه اطهار(ع) خمس را اضافه کردند. لذا باید تکلیف سنت مفسر را روشن کنیم. فرض کنیم که اگر زمان پیامبر زمینه کامل اجرای حکم حجاب ایجاد نشده باشد( که البته خواهیم گفت که لزوم پوشاندن موی سر در زمان پیامبر جا افتاده بود و نمونه آن ماجرای درگیری عمر با زن نوحه گر است که وقتی روسری از سرش افتاد مردم به جهت آشکار شدن موی وی اعتراض کردند) اما روایات فراوانی داریم که ائمه(ع) تصریح کردهاند که وقتی پسر به حد احتلام رسید زن باید موی سرش را بپوشاند. لذا باید بحث مبنایی سنت مفسر را روشن کنیم.
ما بر طبق مبانی شیعه، معتقد به باز بودن باب تشریع حتی پس از پیامبر(ص) هستیم و معتقدیم تا قرن چهارم (سال ۳۲۹) باب تشریع باز بوده است. اگر ما چنین اعتقادی داشته باشیم پس تقریرهای پیامبر در عصر خودشان کافی نیست و اگر تقیید، تخصیص و یا تعلیقی از امام صادق(ع) آمده باشد می تواند مقید یا مخصص تقریر پیامبر(ص) باشد و می تواند به عنوان یک تحول تشریعی تلقی شود. به عبارت دیگر حتی اگر تقریر پیامبر اثبات شود به دلیل فوق نمی تواند برای کشف یک واقعه تاریخی به عنوان تشریع کافی باشد.
۱۱- استفاده از مقاصد احتمالی
نویسنده محترم درچند جا به مقاصد و اهداف قرآن اشاره می کند(ص۱۶ در مقدمه بحث): «در آخرین فصل، هدف قرآن از رعایت حجاب و پوشش را توضیح داده ام. در این راستا از صراحت ها، اشارت ها و لابلای آیات، سه هدف زیر را استخراج نمودم:
اول: نگهداری از گرما و سرما
دوم: تکمیل زیبائی آفرینش.
سوم: صیانت جنسی، و اعلام پرهیز از آلودگی.
هدف سوم می تواند گویای آن باشد که پوشش درخواستی قرآن به خودی خود هدف نبوده بلکه اولاً در جهت کنترل مردان پرهوسِ آن دیار و ثانیاً برای این بود که زنانِ ایمان آورده (که تجربه زندگی در دوره آلوده زده ی جاهلی را داشتند) با بهبود حجاب شان عملاً اعلام کنند که از فساد دوری گزیده اند».
نیز در ذیل عنوان هدف سوم از حجاب در قران (ص۶۳۸) : «پس بهتر است حجاب شرعی را تابعی از “شرایط جنسی زمان وحی” و متأثر از “اوضاع غیرعادی” دانست. آیات حجاب به دلیل همین شرایط (یعنی وجود خطرات و مزاحمتهای جنسی و رواج آلودگیهای دو طرفه) و به منظور صیانت زنان و اصلاح رفتار جنسیشان نازل گردیده است.»
اشکال اینجاست که نویسنده با همین دیدگاه وارد مباحث فقهی می شود و برخی از احکام صادره را به توجه به این مقاصد مورد سؤال قرار می دهد. در حالی که از مقاصد احتمالی نمیتوان به عنوان سند استفاده کرد. صحبت بر سر این است که نویسنده گاهی به مقاصد و چیزهایی که فلسفه حکم است اشاره مینماید و از آن استفاده میکند و حال آنکه این استفاده در فقه جایگاه سندی ندارد و از نظر روش اجتهاد مخدوش است. یعنی اینکه بگوییم فلان حکم، شاید به خاطر فلان جهت بوده است یا برسیم به اینکه به خاطر فلان جهت بوده است و بعد بخواهیم احکام و روایات را با توجه به آن جهات معنا و تفسیر کنیم ، مورد خدشه می باشد. زیرا تمام این جهات و حکمت ها صرفا احتمالی و ظنی می باشد نه قطعی و یقینی!
نیز در هدف سومی که از قرآن استفاده میکند، بیان میدارد پوشش درخواستی قرآن به خودی خود هدف نبوده است، بلکه اولاً در جهت کنترل مردان پر هوس آن دیار و ثانیاً برای این بود که زنان ایمان آورده که تجربه زندگی در دوره آلوده زده جاهلیت را داشتهاند، با بهبود حجابشان عملا اثبات کنند که از فساد دوری گزیدهاند. سؤال این است که نویسنده محترم این مطلب را برای چه میآورد؟ آیا صرفا میخواهد یک گزارش بدهد؟ یا اینکه میخواهد آن را بنیانی برای حرفهای بعدی قرار دهد؟ و مثلا از آن به عنوان سیاق استفاده شود؟ این نوع استفاده از حکمت ها و احتمال ها نمی تواند ملاک نقد و نظر باشد و به عنوان یک سند مورد استفاده قرار گیرد. تنها اگر جایی شارع رسما تصریح کند(اصطلاحاً علت منصوصه باشد) میتوان از آن به عنوان سند استفاده کرد.
۱۲-استفاده گسترده از منابع اهل سنت بدون بررسی سندی
چنانکه در این تحقیق دیده میشود نویسنده در جاهای مختلف، کلام خود را به منابع اهل سنت مستند نموده است. به عنوان مثال از منابع اهل سنت مطالبی دون شأن پیامبر بیان میکنند که جای تعجب دارد(ص۲۳۳و۲۳۴ در بحث کشف عورت پیامبر روایتی از صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل میکند و سپس مورد تأیید نویسنده قرار می گیرد! حال آنکه از لحاظ استدلالهای کلام شیعه، این روایات جای خدشه جدی دارند). نیز در بخش آخر تحقیق(ص۹۶۸-۹۷۰)با استناد به روایاتی از اهل سنت، مصافحه و دست دادن پیامبر اکرم با زنان را مورد تأیید قرار داده میشود! که البته جای بررسی سندی و دلالی این احادیث خالی می باشد! نیز در صفحه۲۵۶ نویسنده با استناد به حدیثی از اهل سنت (از ترجمه فارسی اللؤلؤ و المرجان، باب جواز إرداف المرأه الاجنبیه إذا أعیت فی الطریق) ادعا دارد که «بعضاً پیش می آمد در حالی که سوار بر مرکب، همراه یارانش در حرکت بود، در این حال چنان چه با بانوی آشنایی در بیرون از شهر روبرو می شد؛ حضرت از درِ نوع دوستی و خویشاوندی به آن بانو پیشنهاد می کرد که بر تَرک وی! سوار شود تا او را به خانه اش برساند»!! و یا «گاه در خلوت، با تک نفرشان به مکالمه می پرداخت و سخنان محبت آمیز، در جوی بی شبهه نثارشان می کرد:«جاءت امرأه من الانصار الی النبی(ص) فخلا بها، فقال: والله إنکنّ لأحب الناس الی»( با استناد به صحیح بخاری ۴۸۳۳)»(ص۲۵۶)
سؤال این است که آیا ما می توانیم به طور گسترده از منابع اهل سنت در استنتاج فقهی استفاده کنیم؟البته گاهی به عنوان مؤید یا صرفاً به عنوان یک منبع تاریخی، از این منابع استفاده می شود لکن بحث بر سر حجیت فقهی این موارد می باشد. علمای اصول در کتب اصولی بطور مفصل عدم حجیت منابع اهل سنت را به بحث گذاشتهاند. اما در این تحقیق، این منابع در استنتاج فقهی فراوان مورد استفاده قرار گرفته و با استناد به آن ها نظریه های فقهی شیعه طرد شده اند.
به دیگر سخن، محقق محترم به لحاظ عدم اتخاذ روشی روشن، مشخص نیست در درون کدام نظام فکری بحث میکند. موضعاش نسبت به روایات شیعه و اهل سنت چیست؟ آیا همه را میپذیرد یا فقط بعضی را و این بعض کدام است و دلیل و مبنایش در پذیرش آن چیست؟ اینها سؤالات اساسی است که محقق بایستی از ابتدا به آنها پاسخ میداد و نسبت به آنها اتخاذ موضع میکرد. وگرنه امکان ادامه بحث وجود ندارد. توضیح اینکه به عنوان مثال با استناد به روایات منقول در کتب اهل سنت – که شاید حتی مورد قبول اهل سنت هم نباشد – به نظر فقهای شیعه اشکال میکند. چنانکه در در بحث “اندازه دامن؛ و روایات شبر و ذراع” (صفحه ۱۶۷) تمامی روایاتی که نقل میکند از منابع اهل سنت است و هیچ گونه بررسی سندی نیز حتی از نظر اهل سنت انجام نمی دهد و تنها در دو مورد روایتی از منابع شیعه نقل میکند آن هم از کتاب مستدرک الوسائل و باز بدون بررسی سندی. آگاهان به مباحث فقهی میدانند که اولا مستدرک الوسائل از منابع درجه اول فقه شیعه نمیباشد و ثانیا روایت نخست از این دو روایت را محدث نوری از کتاب طبقات ابن سعد نقل میکند – که از منابع اهل سنت است – و همان اشکال قبلی (نامعتبر بودن منابع اهل سنت نزد شیعه) به آن وارد میباشد. علاوه بر اینکه درباره پوشش مردان است نه زنان. روایت دوم نیز به لحاظ محتوا مخدوش است. زیرا میگوید به زنان دستور داده شده بود سر خود را (از رکوع یا سجده) بلند نکنند مگر بعد از مردان؛ زیرا ازار زنان (ازرهن) کوتاه بود (و عورت آنان پیدا بود)؛ اولا نمیگوید چه کسی دستور داده است. ثانیا زنانی که بعد از مردان در صف نماز یا مانند آن هستند و ازارشان کوتاه میباشد باید زودتر سرشان را بلند کنند تا مواضع آشکار از رانشان قبل از سر بلند کردن مردان پوشیده شود نه بر عکس. طبق این روایت مثل اینکه غرض این است زنان در همان حالت بمانند و مردان زودتر سر بلند کنند و قسمتهای بالای رانشان را ببینند و این حتی خلاف مقصود نویسنده است. لذا در منابع دیگر عبارت “لضیق الازر” آمده است. پس این روایت درباره کوتاه بودن دامن لباس مردان در مواردی بوده است؛ نه کوتاه بودن دامن لباس زنان. حتی در خود کتاب مستدرک این حدیث در دو جای دیگر آمده است که در یکی عبارت “لضیق الازار” آمده و در دیگری عبارت “من صغر ازارهم” که نشان میدهد روایت درباره لباس مردان است. پس قابلیت استناد برای مدعای نویسنده را ندارد.
مانند این اشکال مکرر در این تحقیق دیده میشود.
۱۳ – فهم نادرست عبارات با استناد به سیاق ظاهری
نمونه بارز آن در معنای آیه تطهیر می باشد. به طوری که نویسنده بیان میکند آیه مذکور، به دلیل سیاق، مربوط به زنان پیامبر است. (ضمیر موجود در آیه را با توجه به سیاق به همسران پیامبر باز میگرداند و آیه « إنّما یریدالله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً” را اینگونه معنا می کند: چنین است: ای همسران پیامبر!] خدا می خواهد آلودگی [و اعمال زشت [و تردیدهای شیطانی] را از شما خانواده پیامبر بزداید و در نتیجه شما را چنان که شایسته و بایسته است پاک نماید»(ص۴۳۸)
در حالی که مفسرین شیعه و سنی در طول تاریخ، جز اکرمه و عروه، این آیه را درباره زنان پیامبر نمیدانند. برخی از مفسران گفتهاند این آیه مختص زنان پیامبر و خمسه (پنج تن) است و برخی دیگر گفتهاند که تنها مختص خمسه است بهطوری که زنان پیامبر اصلا مشمول این آیه نیستند. البته نویسنده در انتها(ص۴۴۱) به نظر صحیح نیز اشاره دارد و آیه را دارای دو احتمال میداند که البته جای تعجب دارد که چطور ایشان قراین مختلف در انحصار به اهل بیت خمسه را نادیده می گیرد و صرفاً سیاق را مد نظر قرار می دهد.
۱۴- استفاده از برداشت های شخصی در فهم دین و روایات
نویسنده در برخی نتیجهگیریها از برداشتهای شخصی خود استفاده کرده و با توجه به دریافتهای خود که عموماً مبنا و منطق خاصی ندارد، روایات را معنا کرده و به مبنای خود در حجاب حداقلی نزدیک میکند. به عنوان مثال در بخش آخر کتاب در بحث نهی از نگاه به زن نامحرم بیان میدارد (ص ۸۹۸):« زنان، اعلا هنر خدا و آفریدهی ممتاز ویاند؛ و آرام بخشی آنان بر ذهن و روان مردان بر کسی پوشیده نیست. جامعه انسانی بدون حضور زنان ،با اصالت زنانگیشان، کاملاً مختلّ و ناقص است. حجاب کامل و پوشش سرتاسری زنان، نادیده گرفتن اراده ی خدا در “انتظام جامعه انسانی و نقش تسکینی زنان” است. اگر بخواهیم با توجه به متون موجود مذهبی، در باره نگاه کردن به زنان ،که آیینه تمام نمای زیباییِ بی بدیل هستند، صحبت کنیم باید گفت که جامعه اسلامی توجه به زیبایی زن را از مدار نفسانیات و هوی و هوس خارج کرده و زیبایی او را در کنار سایر زیبایی های طبیعت قرار داده است» وی در ادامه چند حدیث را بدون دقت در مفاد و دلالت آن ها به عنوان موید می آورد و در انتها (۸۹۹) نتیجه می گیرد:«بنابراین رویارویی طبیعی با زنان ،ولو که همراه با اعتنا به زیبایی آنان باشد، مورد نهی شرع نبوده بلکه چنین معاشرتها و رویاروییهای طبیعی، لازمه تحقق اراده خداست».
حال سؤال این است که نویسنده چگونه و با کدام دلیل معتبری، پوشیدگی کامل زنان را نادیده گرفتن اراده الهی در انتظام جامعه می داند!؟ و چطور با استناد به این برداشت شخصی خود خکم به جواز نگاه کردن به زنان می دهد(هرچند که با توجه به زیبایی آنها باشد). به دیگر سخن، این نوع نگاه ایشان صرفا یک نگاه شخصی به دین و روایات می باشد. اگر هرکس بخواهد برداشت شخصی خود را دین بخواند و آن را منطبق بر روایات کند، آیا از محتوای دین چیزی باقی می ماند؟! آیا این کار همان «تفسیر به رأی» و «قیاس» در دین نمی باشد!؟ که البته مورد نهی شدید ائمه اطهار(ع) می باشد. لازم به ذکر است که نویسنده در جاهای دیگری نیز دچار همین روند شده است مثلا در بحث دست دادن پیامبر با زنان(ص۹۶۸): «آیا می توان پذیرفت رسول خدا که منادی احترام به زنان بود، به آنان بها نمی داد، از دست دادن با آن ها پرهیز می کرد و حتّی دست هایی که به سوی او دراز شده بود را رد می کرد و با احساسات شوق انگیز زنانِ “پیر و جوانی” که پیرامون او گرد آمده بودند تا با او به عنوان فرستاده خدا بیعت کنند بازی می کرد آیا این رفتار از سوی کسی که در قرآن به “نرم بودن”، “اسوه بودن” و “دارای اخلاق عظیم بودن” وصف شده است، بعید و بلکه مردود نیست؟» و نیز در بررسی حدیثی که بدن زنان را عورت برمی شمارد(ص۶۵۴ و ۶۵۶).
نظر دهید!